سعید سمیعی saaid.samiei


سعید سمیعی saaid.samiei
وبلاگی شامل : مقالات مهندسی عمران - ادبیات - جغرافیا- مسائل تاریخی و اجتماعی
روزی که امیرکبیر گریست

 

هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد ، بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.

روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديمپيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير ؛ به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى . حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي . پيرمرد با التماس گفت باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز .

چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد...

 

در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او هیچگاه اميرکبير را در حال گريستن نديده بود . علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند : که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست .

امير سر برداشت و با خشم به او نگريست ، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد . امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت:

 خاموش باش . تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم.

ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند .

امير با صداى رسا گفت :   و مسئول جهلشان نيز ما هستيم .

اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند .

پ ن :            تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف          مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده: سعید سمیعی ׀ تاریخ: یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ، وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی. خدایا با نام و یاد تو و برای رضای تو ، در این وبلاگ سعی خواهم كرد تا در حد توانم از آنچه در قالب فكر و اندیشه و دانش فنی و .... به من عطا فرموده ای ، به دیگران انتقال دهم . بدون شك ادامه این راه جز با یاری تو میسر نخواهد بود


صفحات مخصوص

وبلاگ های دیگر

<-BlogCustomBlock>

طراح قالب : گروه کامپیوتر